عشق او در میان جان دارم


عاشق عشق چون بهان دارم

در خرابات مست می گردم


میل خاطر به عاشقان دارم

هر چه دارم ز صورت و معنی


همه با یار در میان دارم

با من از وصل و هجر کمتر گوی


که فراغت از این و آن دارم

کار من عاشقی و میخواریست


تا که جان در بدن روان دارم

با حریفان عاشق سرمست


مجلسی خوشتر از جنان دارم

نعمت الله دارم ای درویش


گنج سلطان انس و جان دارم